|
نغمه دل درباره وبلاگ  الهی به امید تو و رحمتت لحظه لحظه بودنم را نفس می کشم و با امید به رحمت بی حد و حساب تو ای مهربان قدرتمند روزهایم را زندگی می کنم....و یقین دارم که تو آرامش و شادی را در لحظه لحظه های زندگی ام به من هدیه خواهی کرد مهربان من ! ای خدای من ! ای پناه من ! آخرین مطالب
نويسندگان چهار شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : مرتضی
بیا وکنارم بنشین کسانی که بهشان جان میگفتم خسته ام کردند اگر اشکی برایت مانده با من گریه کن کسانی که دوست می پنداشتمشان بهم ضربه زدند هیچ کس احوالم را جویا نشد هیچ روزی بدون آه نگذشت تمام شدم چیزی ازم باقی نماند این چگونه زیستنیست است الوداع جوانیم باتو خداحافظی میکنم در صحنه عمرم پرده ها بسته شدند وقت تمام شد کمی بیشتر یاریم کن بین چاره ها بی چاره ماندم من تمام شدم ولی این غم تمام نشد از جفا هرچه سهمم بود گرفتم من رهایش کردم ولی او مرا رها نکرد این چگونه زیستنیست آه این چگونه زیستنیست
نظرات شما عزیزان: عسل
 ساعت18:30---26 آذر 1391
در ساحل دریای زندگی قدم میزدم ،
همه جا دو رد پا دیدم ، جای پای من و خدا ، به سخت ترین لحظه ها که رسیدم فقط 1 جای پا دیدم ! گفتم: خدایا مرا در سخت ترین لحظه ها رها کردی ؟ ندا آمد : تو را در سخت ترین لحظه ها به دوش کشیدم..... عسل
ساعت18:29---26 آذر 1391
در ساحل دریای زندگی قدم میزدم ،
همه جا دو رد پا دیدم ، جای پای من و خدا ، به سخت ترین لحظه ها که رسیدم فقط 1 جای پا دیدم ! گفتم: خدایا مرا در سخت ترین لحظه ها رها کردی ؟ ندا آمد : تو را در سخت ترین لحظه ها به دوش کشیدم..... عسل
ساعت18:27---26 آذر 1391
خیلی ممنون از بابت ترجمه دستتون درد نکنه .
عسل
ساعت12:25---24 آذر 1391
اگه میدونستم چرا ازتون درخواست میکردم ترجمه اشم لطف کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت11:40---21 آذر 1391
خیلی تنبلی خودم ترجمه اش میکنم برا تو هم یه کپی ارسال میکنم خودت که معنیشو میدونی چرا از من میپرسی؟؟ عسل
ساعت18:33---20 آذر 1391
عسل
ساعت16:52---19 آذر 1391
کو پس؟EVET؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توراهه... عسل
ساعت20:28---15 آذر 1391
میشه ترجمه شعر رو بذاری
به صلیب صدا مصلوبم ای دوست
تو گمان مبری مغلوبم ای دوست شرف نفس من اگه شد قفس من به سکوت تن ندادم حالا میرم بی‌کفن وقتی گفتن یه گناه بود مثل دیدن یا شنیدن معنی آواز هم این بود ته بن‌بست داد کشیدن وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود گفتنی‌ها رو می‌گفتیم اگه فرصت یه نفس بود به گناه صدا با جرم گفتن اگه روی صلیب ویرون شدم من شرف نفس من اگه شد قفس من به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن تو شب‌های سکوت فریاد من بود ته جنگل خواب، بیــــداری رود از غروب هراس تا صبح موعـــود تیغ خشم خلیل بر قلب نمــــرود در عذاب تشنگی گم حسرت من بوی گندم بر دلم داغ شقایق از عذاب تلخ مردم از کسی که مثل بختک تو شب‌هام انداخته سایه یه سوال ساده کردم نفرت من شد گلایه پاسخ:بخاطر شعر قشنگت ازت ممنونم علی جان پيوندها
|
|||
 |
تبادل لینک هوشمند 